گردو

یادداشت های روزانه گردو

Thursday, July 14, 2005

بچه ایران 8 :)

اینو هاله در کامنت 22 تیر نوشته میذارمش آینجا چون خوندنش لبخند به لب های آدم میاره :

من هم دلم برامون تنگ شده این آخر هفته اگر برسم تغییراتی در قالب وبلاگم میدم که بتونم روزانه هم از خودم بنویسم و هم از گرفتاریها اگر فرصت بشه گردو جان به هر حال ما خوبیم و زندگی جریان داره حالا اینو بگم بخندی پریشب آشپزی میکردم یه جور سیر اخیرا از سوپر مارکت گرفتم که شکل موسیره ولی احتمالا همون سیره که تو نهادش دستکاری کردن این شکلی شده پوستاش رو کندم و گذاشتم کنار که بریزم تو غذا دختره برش داشت گفت این چیه دیگه گفتم والله چه عرض کنم گفت موسیره گفتم من از کجا بدونم گفت مگه تو بچه ایران نیستی از خنده مردم هم از اینکه کل این مکالمه به فارسی بود کمتر برای ما پیش میاد و هم اینکه از این اصطلاح بچه استفاده کرد نمیدونم گردو جان قطعا همه از این لحظات تو زندگیشون دارن ولی چند درصد ما یک لحظه از بدو وادو هامون در میمونیم و لحظات رو نگاه میکنیم و ازشون لذت میبریم